در ده بالا دست اسمان به زمين چسبيده است...
در ده بالا دست ..ابر ها به زمين نزديکترند....
دستان کودکان پنج ساله ده نيز به ابرها ميرسد...
در ده بالا دست زن هاشان کينه ميشويند در چشمه ده...و چه خوب ميشويند..
در ده بالا دست وقتي باران ميبارد بوي خدا در کوچه پس کوچه هاي ده ميپيچد
واضح تر بگويم انجا مردم به دنبال خدا ميگردند...
در ده بالا دست ياکريم ها و گنجشکها از مردم نميترسند...
انجا مردم بين خانه هاشان ديوار نيست..............
انجا معني ديوار در هيچ کتابي نوشته نشده است...
خانه هاي مردم ده بالا دست کاهگل است..
و من ميگويم کاهگل بوي ساده بودن ...بوي قناعت دارد...
من سراغ آن ده را از ياکريم ها گرفته ام .....
ياکريم ها ميگويند...انجا پول نيست .... ثروت ...نيست..
انجا مردم مهرباني را ساده ميبخشند به هم..
بايد بروم ...يک سر به انجا بزنم....
ياکريم ها ميگويند .. دوره گردهاي ده بالا دست ..گاري دارند ...
بارشان...مهرباني.. .صفا....
و زنان ده زنبيل به دست ميپرسند....کيلوئي چند.؟..
کفش هاي مردم را کفش دوزکهاي ده بالا دست ميدوزند.....و چه خوب ميدوزند...
مردمان ده بالا دست دلشان آبي است ....دلشان دريائي است....
بي شک خداي پروانه از آنان راضي است...
انجا مردم تابه يک برگ ميرسند ميگويند :سلام
انجا مردم با پروانه ها حرف دل ميگويند...سخن حق ميشنوند...
ياکريم هاميگويند ..آنجا مردم ..نمازشان را زير آسمان خدا روي علف ميخوانند..
وميگويم...خوشا به حالشان....
يادم باشد اگر گذرم بر ده بالا دست افتاد ..کينه بشويم در چشمه ده ...
و يک من مهرباني از دوره گردهاي ده سوغات بگيرم...
و يادم باشد دو رکعت نماز زير آسمان خدا روي علف چه صفائي خواهد داشت..
و ميگويم کاش اين دنيا ده بالا دست بود...
وميگويم کاش ياکريم ها وگنجشک ها از ما نميترسيدند...
و ميگويم کاش مردم اين عصر کمي هم وقت داشتند ..
براي بستن بال زخمي يک گنجشک..
کاش مردم کمي وقت داشتند ..
براي شکر گفتن به خدا...
براي فکر کردن به خدا...
وميگويم کاش مردم درک ميکردند که يک کرم فقط يک کرم نيست..
التماس دعا....اقا محمد